اولین ها
شازده پسرم میخوام اینجا از اولین اتفاق ها و توانایی های زندگیت عکس و خاطره بذارم
اولین لحظه زمینی شد فرشته آسمونی من
آقا طاها بعد از اولین حموم
اولین سفرت به ارومیه در 14 روزگی
گل پسرم شما اینجا برای اولین بار تو سن 3 ماه و 8 روزگی تونستی غلت بزنی رو شکم مبارک!داستانش هم از این قرار که شما آبله مرغون گرفته بودی و رفته بودیم دکتر، از بیرون که اومدیم شما پیژامه رو پات کردی و شروع کردی به غلت زدن و هنرنمایی
عزیزم اینجا هم اولین بار موهای طلایی و خوشگلت رو خاله جون من ( خاله فریده) کوتاه کردن، خیلیییی ماه شدی مامان قربونت بره
شاه پسرم اینجا هم برای اولین بار سه نفری رفتیم پارک جمشیدیه تجریش، حدودا چهار ماه و نیمه بودی که رفتیم پارک جمشیدیه، دی ماه بود و هوا سرد، ولی گفتیم بریم از آفتاب صبح زمستون استفاده کنیم که شما این شاهکار رو خلق کردی
گل پسرم، از 5 ماهگی هم ماشالا سینه خیز میرفتی، این اولین و ابتدایی ترین شیوه جابه جاییت بود مامان
تو سن 6 ماه و نیمگی دیگه کار مو طلایی ما برای اولین بار به آرایشگاه کشید
طاها پسر مینشیند!
فدای قد و بالات بشه مامان که وقتی مثل نخودی مشینی وسط خونه دلم میخواد قورتت بدم
6 ماه و 10 روزت بود نشستی مامانم
عزیزم تو همین حدودها هم سرسری کردن رو یاد گرفتی، فدای کله تو پر و خشگلت بشم من
شاه پسر اینم از اولین سیزده بدر که با مادر جون اینها رفته بودیم پارک جوانمردان
پسرم متاسفانه تو سن 8 ماه و 16 روزگی روز 17 اردیبهشت تو بیمارستان پیامبران به خاطر اسهال و استفراغ شدید یک روز بستری شدی، یه ویروس بدجنس اومده بود تو بدنت
اون روز به هر سه تامون خیلی بد ولی بخیر گذشت خداروشکر، همون روزی هم مرخص شدی و اومدیم خونه 4 دست و پا رفتی برای اولین بار، شاعر میگه شیطنت از چشم سیات میریزه عشوه از اون قد و بالات میریزه... آخه اصلا باورمون نمیشد با اون وضع حال ابتکار و نوآوری داشته باشی، این شکلی شده بودیم
فردای روز مرخص شدنت هم ددی از ارومیه اومده بودن و داشتن ازت فیلم میگرفتن، شما هم شروع کردی به چهار دست و پا رفتن و مثل همیشه غافلگیر کردن ما! رفتی از میز تلویزیون گرفتی و بلند شدی برای اولین بار!
93/3/3 با اولین بای بای کردنت مارو خوشحال کردی پسر ماماااااااااااان
مامانی 12 13 خرداد هم برای اولین بار با کمک گرفتن از دیوار و مبل چند قدمی راه رفتی، ولی راه رفتن بدون کمکت برای اولین بار تو خونه خودمون و دو هفته بعد از تولدت بود
93/04/05 شب داشتم به دندونها ژل بی حس کننده لثه میزدم که راحت بخوابی و درد نداشته باشی که متوجه شدم اولین مرواریدت نیش زدهههههههههه
موبایلمو برداشتم از خوشحالی سریع به مادرجون اس ام اس دادم
اولین کلمات شیرینت رو هم تو یازده ماهگی به زبون آوردی، فدات بشه مامان شیرین عسل
شازده پسر، جیگر مامان دیشب برای اولین بار 3تایی رفتیم سرزمین عجایب، دست باباجون درد نکنه، خیلی بهمون خوش گذشت